آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

قدر...

خیلی از روزهایمان همانند شب قدر بود. بچه ها ساعت 5 صبح می خوابیدند تا 12 و 1. بعدش دوباره می رفتیم کلاس و مدرسه. همه ی روزهایمان قدر است. ارزشی دارد روزهای در دنیا که بواسطه استفاده از آن می توان طعم عبودیت را چشید. طعم اطاعت و بندگی را. طعم خوش توحید را. روزها و شب های دنیایی مان را از دست ندهیم...
23 تير 1394

استفاده از تغییرات در زندگی

دنیا دارِ تغییر است. همیشه در یک لنگ نمی چرخد. نه خوبی اش همیشه خوب می ماند. نه می شود فکر کرد که بدی اش هیچ گاه از بین نمی رود. دنیا تغییر کردنی ست. یک روزی یک بچه ای خوش است روز بعدش ناخوش است. وضع دنیا در حال دگرگونی ست، یک فصلی بچه ای یک خلقیاتی دارد و چند صباح دیگر آن را در وی نمی بینیم. دل درد های ابتدای نوزادی و گذر کردنش نشان از گذرانی بودنِ روزگار است. نمی توان حساب قطعی بر حال و احوالات بچه کرد. نمی توان با وجود بچه برنامه ریزی های قطعی و یقینی و 100 در صدی در زندگی داشت. دنیا وضعش اینچنین است. با وجود بچه با هزار انشاءالله و ماشاءالله و شاید و اما و اگر میشود 2صفحه کتاب خواند، 2 کلمه سر کلاس شنید. بچه...
29 خرداد 1394

آن دو‌ لیوان

لیوان را به هر زوری هست میدهد به دستم و مدام میگوید: دادا... دادا.... دادا. رویم را میکنم اونور لیوان را میگیرم و بکارم ادامه میدهم. با آن دستش هم با یک لیوان دیگر می زند بهم و میگوید: من ... من ... من. لیوان‌داداشش و‌ لیوان ‌خودش را تحویل واحد شستشو میدهد و میرود!
11 خرداد 1394

می زنم یا می خورم...

نگران زدن ها و خوردن های بچه هایمان نباشیم. نه در زدن و نه در خوردن شان، هیچ ارزش گذاری ای نمی توان کرد. تنها و تنها در ارتباط با محیط عکس العمل هایی از خود بروز می دهند که؛ نشانِ رشد و تعالی آن هاست در رسیدن صفاتی که فقط با رشد تفکر و تعقل شان برایشان اتفاق می افتد. و این مهم در 7 سال دوم و بعد از آن رخ می دهد. پس زدن ها را نشانه ی جلب توجه و قلدری و ... و خوردن ها را نشانه ی جلب توجه و مظلوم نمایی و ...  ندانیم ...
2 خرداد 1394

محبتی از جنس بقا

نمی دونم جدیدا چش شده. راه میره میاد منو بغل می کنه، فشارم میده، بوسم می کنه، دهنشو یه عالمه باز می کنه میچسبونه به لپم.... همون مدل قبلیت بهتر بود مادر؛ من ظرفیت انقدر محبت رو ندارم.... انقدر منو به خودت وابسته نکن. من اهل دل کندنم. برای کندن تمرین کردم به وسعت تمام زندگی ام. مرا دلبند خودت نکن/ خواهش می کنم ...
23 ارديبهشت 1394

2 فرزند خوانده

دیشب رفتیم مسجد 5 نفری: من محمد سجاد زینب پت(دختر محمدسجاد) مت( نانای زینب) زینب و نانایش که بغل من بودند در تمام مسیر، دختر پسرم هم بغل خودش بود و یک دست دیگرش در دست من. متلاشی شدیم!!   ...
22 ارديبهشت 1394

سجده که می کند...عرش خانه ما می شود

چادر رنگی اش را برمیدارد می آورد کشش را می اندازم دور گردنش و مثل آن موقع که دبستان بودیم و چادر برعکس مان را پرتاپ می کردیم و درست روی سرمان قرارمیگرفت ، برایش سر می کنم. کوتاه است و راحت. بنظرم فطری بودنِ پوشش و چادر سر کردن یه مقوله است و اینکه با آرنج بزنند زیر بغل شان، یک مقوله دیگر. خوردنی می شود واقعا وقتی سر نماز چادر دارد و با مهری در دست عبودیت خدا می کند دعای مادر برای دختر: دختر معنویتِ خالص است، جنسش برای ارتباط با غیب و ملکوت آفریده شده. امید دارم که این سجده ها و نمازها و ... به عبادتِ تنها و تنها و تنها،  خدا  صرف شود و تمام انرژی اش را صرف خیر رسانی به دیگران کند در راه او، نه اینکه صرف کی چی گفت...
17 ارديبهشت 1394