سوره مبارکه طارق... کوبنده ی باب عبد پروری
می ترسم از وقتی که زینب بانو به حرف بیاید. برایم تجسم قیامت است؛ تجسم یوم تبلی السرائر. انقدر عمیق و نافذ چشم می دوزد به اتفاق های پیرامونش؛ به روابط من و برادرش؛ به گیس و گیس کشی هایمان، به پیروز شدن های یا من یا مربا؛ انقدر با دقت به کلمه هایی که ادا می کنم و مربا ادا می کند نگاه می کند واقعا انگار به کلمه های نگاه می کند؛ که هر آن منتظرم زبان که باز کند زیااااد حرف داشته باشد برای گفتن... حاضر است همیشه می شنود همه کلام ها را می بیند همه رفتارها را می فهمد کنه مطلب و ریشه و دلیل بروز را! وای بر من بر روزی که زبان باز کند، و بگوید آنچه را که این مدت 2 سال و 2 ماه بر او و بر ما گذشته ...