آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

هیات در مسجد

1393/8/13 4:42
1,045 بازدید
اشتراک گذاری

با هم میرویم مسجد تا از اطاله زمان در مجالس جلوگیری کنیم.

تا بانو خسته نشوند.

تا بشود ساعتی آرام برای روضه شنیدن نشست.

با هم وارد صحن مسجد میشویم.

کنار مادری مینشینیم که پسرش را خوابانده روبرویش.

زینب خیز برمیدارد تا پستونکش را از دهنش در آورد،ممانعت میکنم.

بیشتر مینشینیم.

دختری در شمال شرقی زینب برمیگردد به سمت عقب، زینب میخواهد با او حرف بزند، کلمه ندارد ، پس جیغ میکشد.

پسری که خواب بود میپرد گریه میکند پستونکش از دهنش می افتذ.

هر چه به دختر میگویم خاله رویت را بکن همان ور که بود، زل زده به چشمانم!

بانو نق میزند که بغلم کن.

بغل مامانی اش هم نمی رود.

بغلش میکنم:

الله اکبر... بسم الله الرحمن الرحیم....

 

پسندها (1)

نظرات (4)

گهواره
14 آبان 93 17:20
چه اتفاقایی که با وجود بانوان کوچک در هر جایی در انتظارمان هستند!!! خدا یاریتان کند خواهر!مارا هم کنار شما...
مریم
18 آبان 93 23:57
سلام چقدر ساده و در عین حال جذاب می نویسید. دلم برای بچه هاتون تنگ میشه وقتی به اینجا سر می زنم. مخصوصا پسرتون
زينب پری و دوستان
پاسخ
متشکر. میشناسم؟
صهبا
24 آبان 93 23:01
انگار صحنه های زندگی ما را روایت می کنید .....
زينب پری و دوستان
پاسخ
خدا رو شکر
مرضیه کرباسچی
7 آذر 93 14:43
لیلا جونی ما علاوه بر بازی با بچه ها و لولیدن در فضا دلش میخواد بدونه توی کیف تک تک خانومه چی هست !!!! مدیونی فک کنی بیش از نیم ساعت تو روضه دووم می آوردم البت همون هم از سرمون زیاده. خدا رو شکر میام وبلاگتو میخونم حالم خوش میشه دلم برات تنگ شده
زينب پری و دوستان
پاسخ
خوشی از خودتونه اصولاببوسش زیبا رو