فتح قله ی مادر
امروز آقا محمد سجاد رو نشوندم روی زانوم، خیلی کم پیش میاد که گل پسر ازین خواسته ها داشته باشه. به هر حال روز به روز به استقلالش داره نزدیک تر میشه. یک دفعه زینب بانو اومد شونه راست داداش رو گرفت و کشیدش پایین. اونم محکم منو چسبید و مالکانه تکون نخورد. یکهو دندون های بانو شونه های داداش رو به خودشون گرفتن و درگیری بالا گرفت. موفق کی بود؟ خواهر جون. در یک پرش سریع، زود اومد جای داداشِ افتاده بر زمینِ گریون رو گرفته و فاتحانه گفت: داااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...