داستان 1
شب ها نوبتي هم باشه نوبت قصه ي شبانه ست.
ديشب مامانم قصه ي يک مامان و بابايي رو برام تعريف کرد که محبتشون مثال زدني بود.
ماماني که از همه چيزش براي بابا گذشت.
و بابايي که او هم همينطور بود براي ماماني.
بابا خبر ناراحتي مامان رو که شنيد نزديک بود دق بکنه.
از مسجد تا خونه که مي خواست خودش رو برسونه چندبار زمين خورد.
و وقتي به خونه رسيد ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان هاي ريشه اي، ريشه ي فرزندانمان را مي سازد.
ازگفتن آن ها دريغ نکنيم.
مخصوصا داستانهايي که در قرآن است.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی