نقشه ي قتل!
گاهي اوقات گمان مي کنم اين دو تا نقشه کشيدن من را از پا در بيارند!!!
برخي روزها مثل امروز.
اين مي خوابد اون ميايد بغلم و بايد راه ببرمش.
او مي خوابد و اين يکي.
او با کله شاتالاپ مي خورد زمين و جيغ و گريه.
اين براي همدردي جيغ و گريه سر مي دهد.
اين دستشويي مي کند و بايد پوشک عوض کنم.
او هنوز اين يکي شلوارش را پا نکرده نياز به تعويض دارد.
گاهي اوقات حتما نيم ساعت گريه دواي همه ي دردها خواهد بود...
و اين داستان ادامه دارد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی