آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

داستان 1

شب ها نوبتي هم باشه نوبت قصه ي شبانه ست. ديشب مامانم قصه ي يک مامان و بابايي رو برام تعريف کرد که محبتشون مثال زدني بود. ماماني که از همه چيزش براي بابا گذشت. و بابايي که  او هم همينطور بود براي ماماني. بابا خبر ناراحتي مامان رو که شنيد نزديک بود دق بکنه. از مسجد تا خونه که مي خواست خودش رو برسونه چندبار زمين خورد. و وقتي به خونه رسيد .... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داستان هاي ريشه اي، ريشه ي فرزندانمان را مي سازد. ازگفتن آن ها دريغ نکنيم. مخصوصا داستانهايي که در قرآن است. ...
16 دی 1391

اولين ويارونه

امروز اولين ويارونه ي بندانگشتي امان از من بريده بود! غروبي انقدر دلم آش رشته خواست که داشتم مي مردم-البته دور از جون- آش هر بيروني رو هم نمي خورم خب! کسي هم نبود بگم برام درست کنه. واسه همين پريدم توي آشپزخونه و عدس رو گذاشتم بپزه، بعد هر چي سبزي داشتم اعم از کوکو، پلو و حتي مقداري قورمه سبزي ريختم و اووووووووووووووووم بعد رشته و اووووووووووووووووم بعدش يک آش رشته ي باحال. کلي جاتون خالي! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. ناگفته نماند که پيشنهاد پختش رو زندايي بندانگشتي جون بهم داد که مراتب تشکرمون رو خدمتشون اعلام مي داريـــــــــــــــــــــــــم   ...
12 دی 1391

مقايسه

آدم هر چه قدر سرش شلوغ تر باشد بيشتر به کارهاي مهمتر و متعدد تر و بيشتر تري مي رسد. مي گيد نه؟! يه نگاهي به کساني که چنتا بچه دارند و هزارتا کار ديگه هم مي کنند بندازيد... بعد يه نگاه ديگه اي به کسايي که يا ازدواج نکردند يا با يه بچه به هيچ کاريشون نمي رسند بندازيد... بعد هم خودتون مقايه کنيد...
7 دی 1391