گاز انگوری...
صدای جیغ محمدسجاد خونه رو پر کرد.
انگشتش رو فشار می داد می گفت: گاز... گاز... گاز!
.
.
از انگوری که می خورده به زینب میداده که بانو دستش رو مورد تفقد قرار داده!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
صدای جیغ محمدسجاد خونه رو پر کرد.
انگشتش رو فشار می داد می گفت: گاز... گاز... گاز!
.
.
از انگوری که می خورده به زینب میداده که بانو دستش رو مورد تفقد قرار داده!