خواهرم مال منه
راوی یکی از خاله ها.
مکان: طبق معمول مدرسه قرآن یا یکی از شعب آن.
زمان نزدیک ظهر
مادر کجاست: سر کلاس
پدر کجاست: سر کار
بچه ها کجان: در حال گشت و گذار و خوش گذرونی.
و اما روایت:
گویا یک بچه ای داشته با زینب بازی می کرده، که محمدسجاد سر می رسه.
اول یک حوالتی نثار اون بچه می کنه و بهش میگه: با خواهل من چیکار داری و هول میده و ....
بعد هم دست خواهر جونش رو میگیره و میکشدش بیرون از اتاق و می برتش پیش خودش.
دیدن که میگنا!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی