آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

خواب عمه

امروز صبح عمه جونم زنگ زد به مامانم گفت که خواب دیده مامانم طبیعییییییی خیلی راحت توی خونه ی اونـــــــــــا توی حمومشون با عمه م و یکی از دوستامون من رو به دنیا آورده ... و من ازونایی داشتم که گل پسرا دارن آخ جون. کلا خواب عمه مون رو به فال نیـــــــــــــــک می گیریم. مخصوصا زایمان راحت و طبیعیش رو. برای عمه: ...
20 دی 1391

داستان 2

دیشب مامانم با یه دستش داداشم رو نوازش می کرد و با یک دستش من رو... قصه ی خانواده ی 3 نفره ای رو برامون گفت که اسم باباشون ابراهیم بود. اسم مادرشون هاجر. و نی نی 6 ماهه شون هم اسمعیل. گفت که خدا به بابا ابراهیم یه کار خیلی خیلی خیلی مهم سپرده بود که او مجبور شد زن و بچه ش رو توی بیابون رها کنه. از خوبی هاجر گفت و اینکه چه بانوی باوقاری بوده. بانویی که وقتی خبر بچه دار شدنش رو اون مهمونای سرزده بهش دادن، اونم توی پیری  با اضطراب زد توی صورتش که مگه من می تونم بچه دار بشم! حتما اونموقع نمیدونسته که توی تقدیرش بناست بچه ای در دامنش قرار داده بشه که الگوی بندگی خودش و پدرش باشه. و داستان حسین  علیه السلام ...
20 دی 1391

داستان 1

شب ها نوبتي هم باشه نوبت قصه ي شبانه ست. ديشب مامانم قصه ي يک مامان و بابايي رو برام تعريف کرد که محبتشون مثال زدني بود. ماماني که از همه چيزش براي بابا گذشت. و بابايي که  او هم همينطور بود براي ماماني. بابا خبر ناراحتي مامان رو که شنيد نزديک بود دق بکنه. از مسجد تا خونه که مي خواست خودش رو برسونه چندبار زمين خورد. و وقتي به خونه رسيد .... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داستان هاي ريشه اي، ريشه ي فرزندانمان را مي سازد. ازگفتن آن ها دريغ نکنيم. مخصوصا داستانهايي که در قرآن است. ...
16 دی 1391

اولين ويارونه

امروز اولين ويارونه ي بندانگشتي امان از من بريده بود! غروبي انقدر دلم آش رشته خواست که داشتم مي مردم-البته دور از جون- آش هر بيروني رو هم نمي خورم خب! کسي هم نبود بگم برام درست کنه. واسه همين پريدم توي آشپزخونه و عدس رو گذاشتم بپزه، بعد هر چي سبزي داشتم اعم از کوکو، پلو و حتي مقداري قورمه سبزي ريختم و اووووووووووووووووم بعد رشته و اووووووووووووووووم بعدش يک آش رشته ي باحال. کلي جاتون خالي! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. ناگفته نماند که پيشنهاد پختش رو زندايي بندانگشتي جون بهم داد که مراتب تشکرمون رو خدمتشون اعلام مي داريـــــــــــــــــــــــــم   ...
12 دی 1391