آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

بدون عنوان

بچه داری خیلی عجیب است. از آن محل های نزول حکمت و علم است. یکی از خاله ها واکسن ۴ ماهگی دخترش را زده بود و از خیلی روزهای سختی را میگذراند. از  من پرسید، واکسن ۴ ماهگی زینب چطور بود؟ گفتم خیلی خوب بود. بلافاصله گفت: نه! من وبلاگش را دیدم، واکسن ۴ ماهه اش خیلی خیلی بد بوده. برایم خیلی جالب بود، هر چه فکر کردم اصلا یاد سختی آن واکسن نمی افتادم. برایم مسجل شد، که کاری که گذر کردنی ست، سختی هایش محو میشود. پس خیلی گیر نباشم در گرفتاری های آن لحظه. بچه فقط یک نمونه ی جزئی از این اتفاق است. ارتباط گرفتن با دیگران هم جزء دیگری ست. و زندگی ما پر است از این اجزا. و من هنوز هم‌ زینب را یک دختر راحت واکسن خور می دانم...
31 مرداد 1393

طلب درونی

همیشه هم عامل خارجی مشوق به عمل آوردن بچه ها نیست. بانوی یک روز مانده به یک سال شدن ما، راه می رود. خیلی زیاد. یک کفش ناز جغجه ای دارد  که یک ماه پیش برای بیشتر شدن انگیزه اش بع قدم زدن برایش خریدیم. اگر گفتید وقتی پایش می کند چه می شود؟ استراحت می کند! فقط همین! ------------------------ ما هم باید طلب هایمان درونی باشد
23 مرداد 1393

رشد می کنیم

خیلی خوب راه می رود. خیلی حرف می زند! با همه وجودش... آب ... مامانی ... بی ایم ... را می گوید. می فهمد حرف هایم را خوب. جمعه این هفته می شود 1 سالش. من یک مادر هستم. واقعا یک سال برایم مثل چشم بر هم زدن است. خدا را شکر که یک سال گذشت و در این یک سال زینب با من بود. و من با او بزرگ شدم. نه یک سال که ...
20 مرداد 1393

مرگ بر اسرائیل

انقدر قدم هایی که برمیدار محکم و استوار است که یاد گلادیاتورهای قوی می افتم که برای تخریب حرکت می کردند. انشالله برای تخریب ظلم تخریب کفر تخریب استکبار تخریب این اسراییلیهای قدرت نما و مظلوم کش، قدمهای تو و دوستانت هر لحظه محکم و محکم تر شود. که دیگر مشت تنها کافی نیست.
11 مرداد 1393

قیام

رسید زمانی که، قدم هایش بر زمین استوار میشود. پاهایش قائمِ بدنش میگردد. و قیام میکند. و با قیامش به تکاپو می نشیند. قیامت متصل به قیامت باشد دردانه ام ...
2 مرداد 1393