آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

دایره لغات

ماما بابا دادا بیده آب به به دد بی ایم اینها کلماتی ست که به خاطرم می آید که عسل بانو میگوید. یک سری کلمات را هم نمی گوید اما 100% مفهومش را منتقل می کند. و 100% مفاهیم منتقل شده از سمت مارا درک می کند.(در حد فهمش) کاپشنش را می آورد که بپوشیم بریم بیرون اَ: بذاریدم بالای میز آوردن پوشک و حوله برای تعویض و ...  دیگر چه باید بگوید؟ 1 سال و 4 ماه سن دارد. ...
23 آذر 1393

معیار برای بارداری

برای فرزند آوری   معیارهای گوناگونی وجود دارد که  باید  لحاظ شوند مثل: سلامت جسمی والدین، مخصوصا مادر؛ این معیار اگر موجود نباشد اصولا بارداری ای هم اتفاق نمی افتد پس نبودش = نبود بارداری ست.   معیارهایی هم وجود دارند که  نباید  لحاظ شوند مثل وجود اختلاف نظر بین والدین. این نمونه از نامعیارها بایستی مدیریت شده و بطور خلاقانه نسبت به آنها عکس العمل نشان داده شود و الا اختلاف نظر هیچ گاه به 0 و حتی نزدیک 0 هم نمی رسد. ...
17 آذر 1393

هیات در مسجد

با هم میرویم مسجد تا از اطاله زمان در مجالس جلوگیری کنیم. تا بانو خسته نشوند. تا بشود ساعتی آرام برای روضه شنیدن نشست. با هم وارد صحن مسجد میشویم. کنار مادری مینشینیم که پسرش را خوابانده روبرویش. زینب خیز برمیدارد تا پستونکش را از دهنش در آورد،ممانعت میکنم. بیشتر مینشینیم. دختری در شمال شرقی زینب برمیگردد به سمت عقب، زینب میخواهد با او حرف بزند، کلمه ندارد ، پس جیغ میکشد. پسری که خواب بود میپرد گریه میکند پستونکش از دهنش می افتذ. هر چه به دختر میگویم خاله رویت را بکن همان ور که بود، زل زده به چشمانم! بانو نق میزند که بغلم کن. بغل مامانی اش هم نمی رود. بغلش میکنم: الله اکبر... بسم الله الرحمن الرحیم....   ...
13 آبان 1393

گربه بازی

مثل گربه می ماند. صبح بیدار که شد اومد نشست روی پاهایم. پشت گردنش را نوازش میکردم و  ماساژ می دادم. خنده های ملیحی می زدیم و کج و راست می شد. مدت زیادی بازی مان طول کشید. وقتی دستم را پس کشیدم. معترض شد. هی سرش را آور نزدیک ترم. هی لبخند ملیح زد. ما هم هی ادامه دادیم گربه بازی مان را. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نوازش و بازیهای لمسی از مهمترین برنامه های والدین در دوره اول رشد است. ...
7 آبان 1393

جیغ!

جیییییغ می کشد! هی می گویم بابا حرف بزن. جییییغ می کشد! هی می گوید مامان چرا مینب جیغ می کشد؟ هی می گویم می خواهد حرف بزند کلمه پیدا نمی کند نزدیک ترین راه برایش جییییییغ است! جییییییغ می کشد!
2 آبان 1393

وابسته گی

عاشق داداششه. من  و مربا نشسته بودیم توی اتاق و داشتیم با هم بازی می کردیم. عسل از خواب بیدار شده بود، اومد توی اتاق. از دور فکر کردم داره به من نگاه میکنه و آهنگین حرف میزنه. هر چی نزدیک تر می شد زاویه نگاهش بیشتر از من فاصله می گرفت. اومد و اومد، رفت نشست بغل مربا! من: مربا: عسل: ...
23 مهر 1393