آسمانآسمان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

زميني به وسعت آسمان

دفاع مقدس

به خوبی از خودش دفاع می کند. جای بسی شکر دارد. در هفته دفاع مقدس نوشتن این پست نیز جای بسی کشف ارتباط دارد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توانمند شدن بچه ها در دفاع کردن از خودشان یکی از مولفه های رشد است.
3 مهر 1393

ما سه تا رو کجا می برین؟

عسل و مربا یک دوستی دارند به اسم محمد. پسر غیور و جوان مردیست، اگر اشتباه نکنم چند هفته دیگر 2 ساله می شود. نوازش هایش خیلی خاص و ماساژیست. دیروز در مدرسه آمد و زینب پری را ناز کرد، اولش خوب بود، دختر ما هم که عادت دارد هیچ نگفت. بعد کم کم صدای بانو درآمد. تا اینجای داستان معمولی و عادی بود. تا اینکه یکهو سر و کله ی خان داداش پیدا شد و مثل هوخشتره! هجوم برد به سمت محمد. با صدای إإإإإإإإإ .... یک هلی داد بچه رو که اگر ماشالله خودش را آنطور سفت نگرفته بود از اساسی خورده بود زمین! او هم که بهش برخورده بود و عصبانی شده بود، مربا رو هل داد و در همین حین، لپ هایش در بین انگشتان مربا گیر کرد!!! همه این اتفاقات در چند ث...
24 شهريور 1393

نماز و تربیت

زینب پری، مهر را بر می دارد  جلویش بر زمین میگذارد و خم میشود و بر روی مهر می خوابد. او نماز می خواند به همین راحتی. اما آیا نماز خواندن را و این دلا و راست شدن را من یا پدرش به او یاد دادیم؟ نه.. اصلا و‌ابدا. نه وقتش بوده و نه موعدش. پس چگونه می داندکه با مهر چه کار کند و چه بروزاتی همراهش اشت؟ او ما را دیده ، که به نماز مصر هستیم. نماز می خوانیم به جماعت یا فرادا. نماز خواندن ما را می شناسد. و این دیدنی هایش او را به عمل واداشته. ما می خواهیم بچه مان نماز بخواند،خودمان نماز بخوانیم. نماز را در خانه هایمان علم کنیم. تربیت جنسش از این قسم امر است. مهربانی هایمان با همسرانمان در تیررس دیده و شنیده ی فرزندانمان اس...
20 شهريور 1393

بدون عنوان

آما... آمّا این اسمیست که بر تمامی انسان های اطرافش گذاشته‌. از آشنا و غریبه تا هر کسی که می خواهد صدایش کند. راحت ترین کلمه ای است که در دایره لغاتش دارد. البته کوچکتر که بود بیشتر کلمه داشت در لغت دانی اش!! کلمه اش شبیه عمه هم هست و کلی ذوق می آورد برای بابایی و مامانی و عمه هایش. دلربایی میکند.
16 شهريور 1393

بدون عنوان

بچه داری خیلی عجیب است. از آن محل های نزول حکمت و علم است. یکی از خاله ها واکسن ۴ ماهگی دخترش را زده بود و از خیلی روزهای سختی را میگذراند. از  من پرسید، واکسن ۴ ماهگی زینب چطور بود؟ گفتم خیلی خوب بود. بلافاصله گفت: نه! من وبلاگش را دیدم، واکسن ۴ ماهه اش خیلی خیلی بد بوده. برایم خیلی جالب بود، هر چه فکر کردم اصلا یاد سختی آن واکسن نمی افتادم. برایم مسجل شد، که کاری که گذر کردنی ست، سختی هایش محو میشود. پس خیلی گیر نباشم در گرفتاری های آن لحظه. بچه فقط یک نمونه ی جزئی از این اتفاق است. ارتباط گرفتن با دیگران هم جزء دیگری ست. و زندگی ما پر است از این اجزا. و من هنوز هم‌ زینب را یک دختر راحت واکسن خور می دانم...
31 مرداد 1393

طلب درونی

همیشه هم عامل خارجی مشوق به عمل آوردن بچه ها نیست. بانوی یک روز مانده به یک سال شدن ما، راه می رود. خیلی زیاد. یک کفش ناز جغجه ای دارد  که یک ماه پیش برای بیشتر شدن انگیزه اش بع قدم زدن برایش خریدیم. اگر گفتید وقتی پایش می کند چه می شود؟ استراحت می کند! فقط همین! ------------------------ ما هم باید طلب هایمان درونی باشد
23 مرداد 1393

رشد می کنیم

خیلی خوب راه می رود. خیلی حرف می زند! با همه وجودش... آب ... مامانی ... بی ایم ... را می گوید. می فهمد حرف هایم را خوب. جمعه این هفته می شود 1 سالش. من یک مادر هستم. واقعا یک سال برایم مثل چشم بر هم زدن است. خدا را شکر که یک سال گذشت و در این یک سال زینب با من بود. و من با او بزرگ شدم. نه یک سال که ...
20 مرداد 1393

مرگ بر اسرائیل

انقدر قدم هایی که برمیدار محکم و استوار است که یاد گلادیاتورهای قوی می افتم که برای تخریب حرکت می کردند. انشالله برای تخریب ظلم تخریب کفر تخریب استکبار تخریب این اسراییلیهای قدرت نما و مظلوم کش، قدمهای تو و دوستانت هر لحظه محکم و محکم تر شود. که دیگر مشت تنها کافی نیست.
11 مرداد 1393